از جمله در رساله «اعتقادات» مينويسد: جماعتى از مردم عصر ما بنام «صوفيه» بدعتهائى اختراع كرده و آن را مسلك خود قرار داده و گوشه گيرى و رهبانيت را شعار خود ساخته اند تا بنظر خود بدان وسيله خدا را عبادت كنند! با اينكه پيغمبر از رهبانيت و گوشهگيرى از خلق نهى فرمود، و دستور داد كه مسلمانان بايد ازدواج كنند، و با مردم معاشرت نمايند، و در اجتماعات مسلمين حاضر شوند، و با مؤمنين نشست و برخاست كنند، و يك ديگر را براه خير و صلاح و اعمال نيك هدايت و راهنمائى كنند، و احكام خدا و مسائل دينى بياموزند و بديگران ياد دهند، و عيادت بيماران بنمايند، و تشييع جنازه و ملاقات مؤمنين و سعى در انجام حوائج آنها داشته باشند، و امر بمعروف و نهى از منكر بنمايند، و حدود الهى را جارى سازند، و احكام خدا را منتشر كنند، در حالى كه رهبانيتى كه صوفيه اختراع كردهاند مستلزم ترك تمام اين واجبات و مستحبات است! بعلاوه صوفيه در اين رهبانيت (گوشهگيرى و خانقاهنشينى) عبادتهاى ساختگى پديد آوردهاند.
از جمله اين عبادات ساختگى «ذكر خفى» است كه نزد آنها عمل خاصى است و با هيئت مخصوصى معمول ميدارند. نه آيهاى و نه روايتى در باره اين ذكر خفى از شرع مطهر وارد نشده و در هيچ كتابى هم پيدا نميشود كه البته اين خود بدون هيچ گونه شك و ترديدى بدعت است و پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود:
كلّ بدعة ضلالة و كلّ ضلالة سبيلها الى النّار.
يعنى: هر بدعتى گمراهى است و هر گمراهى راهش بطرف جهنم است.
از جمله آن بدعتها «ذكر جلى» است كه در آن حالت با اشعار و نعره الاغ آواز ميخوانند، و عربده ميكشند، و اين را عبادت خدا ميدانند و عقيده دارند كه جز اين دو ذكر و بدعتها، خدا عبادت ديگرى ندارد، و بدين گونه تمام واجبات و مستحبات و نوافل را ترك ميكنند، و هر گاه نماز ميخوانند مثل مرغى كه پى در پى منقار بزمين ميزند، با عجله و شتاب قناعت ميكنند، و اگر ترس از علماء نبود، حتى اين نوع نماز خواندن را هم بكلى ترك ميكردند!! صوفيه لعنهم اللَّه تنها باين بدعتها اكتفا نكردهاند، بلكه اصول دين را نيز تغيير دادهاند، و قائل به وحدت وجود شدهاند. معنى وحدت وجود كه در اين زمان مشهور است و از مشايخ آنها شنيده مىشود كفر است و نيز صوفيه عقيدهمند به جبر و سقوط عبادات و غير اينها از عقائد فاسد و سخيف هستند.
پس اى برادران من! دين و ايمان خود را از فريبهاى اين شياطين و دغلبازى آنها حفظ نمائيد، و از خدعه و نيرنگ ساختگى آنها كه دلهاى مردم نادان بدان متمايل ميگردد، پرهيز كنيد!» چون صوفيه پدرش مجلسى اول را نظر بتقوى و مقام معنويش طبق معمول صوفيان بخود منتسب مينمودند، در آخر همين رساله ميفرمايد: مبادا گمان بد در حق پدرم علامه مجلسى ببرى و او را صوفى بدانى زيرا وى پاكتر از اينست كه دامنش بلوث تصوف آلوده شود و من از هر كس آشناتر بحال پدرم ميباشم!
مهدى موعود عليه السلام، علي دواني :انتشارات اسلاميه :مقدمه، ص123